همیشه راهی هست...

۳۰
مرداد

دیگه اون پیرزن افسونگر افسرده داشت تموم میکرد

نفسی هم برای باقی راه نمانده بود براش

دیگ راهی جز تسلیم نداشت

 

ولی..

باز به دنبال فرصت بود

اره، فرصت! 

فرصتی از جنس پایان 

 

طناب داری از جنس گلوله 

 

بَنگ بَنـــگ

 

.................

 

هفتمین روز از سومین ماه یک هزار و سی صد و نود و هشت 

لغایت بیست و دومین روز از ماه مبارک رمضان 

 

جز آخرین امتحانای نهایی بود 

هیچ روزی رو به یاد نمیارم بعد از سحری خوابیده باشم 

اونم روزهایی که کلا ۴ ساعت می‌خوابیدم 

 

ولی اون روز خوابیدم

خوبم خوابیدم 

یکبار برای همیشه 

تخته تخت...

آزاد آزاد...

به پهنای باند فرودگاه مهرآباد 

عوض تماااام ۶:۴۵ دقیقه ها

عوض تمام از جلو نظام های ۷:۳۰ دقیقه صبحگاه 

عوض تمام دویدنای ۷:۱۰ دقیقه دوران ابتدایی برای پشت در نموندن

عوض تک تک روزای ۱۲ساله ی تحصیل 

عوض تک تک روزهای تلخ و سرد 

روزهایی از جنس تبی سرد و سکوتی بلند

چنان سرد و چنان سکوت که دیگر نه حرفی برای گفتن دارند نه گرمایی از وجود 

 

به بهای شهریوری شدن "یکبار برای همیشه"

 

نمیدانم چه شد در من نمیدانم ، فقط دیدم پریشانم😅

 

کنون که می نگرم ردپایی جز موفقیت نمیبینم

 

پـ ن : هویت اجتماعی 

 

۱۸
مرداد

سخنی نیست...

۱۷
مرداد

به یاد داشته باش هرچیزی قابلحل است، هرچیزی! و اگر نتوانی راه حل را بیابی به این معناست که هنوز به آن اندازه که باید، برایش تلاش نکرده ای.

گاهی یکی از دلایلی که نمیتونی راه حلی برای مشکلت پیدا کنی، اینه که خیلی به مشکلت نزدیکی...

کمی دورتر بایست

بیشتر دور شو

بیشتر

حالا تصویری از دورنمای بزرگتری را نظاره کن

حل شد.😊

۳۰
تیر

پیش بینی نمیشوند... 

هیچ یک از شیرین ترین و تلخ ترین اتفاقات

 

۲۱
تیر

هر قدم یک تجربه 

گاهی یک اشتباه منجر به تجربه میشود 

گاهی یه تحقیق منجر به تجربه میشود

اما آن کجا و این کجا...

 

۱۹
تیر

گاهی دلم برای خودمم تنگ میشه...

مثلا خودم تو سه سال پیش 

یا خودم تو سال بعد

۲۱
خرداد

ساعت ۱۲:۳۵ بود 

همه جا تاریک بود ، تاریکه تاریک 

فقط یه لامپ روشن بود لامپ راهرو بود 

۲۶
فروردين

اما اگر اعتماد به نفس داشته باشید

این تنشت تبدیل به هیجان شده

۲۶
فروردين

​​​​​​چه دنیای عجیبیست 

هیچ چیز سر جای خودش نیست 

 

من دیگر من نیستم 

در عین سادگی عجیب در خود پیچیده ایم 

و چ خوش گفت آن شاعر ک 

   در من منیست که با تو سخن نگفته س 

و چقدر بد است در مسیری  استمرار بورزی که نباید باشی و هر روز  از خودت دورتر شوی اما نزدیک تر به دیگران 

و من همیشه از این می‌ترسیدم که نکند در من ، من نباشد ...

 

 

۱۵
فروردين

 

 

سلام

من محمدرضا 

می‌دونی که !😁

متولد آذر  ۷۹

دانشجو ترم چهار فوریت پزشکی

و همینطور هنرجوی تصویر و تدوین 

یکمی هم زیادی کنجکاو 😎

حرف که زیاده منتهی نمی‌دونم از کجا تا کجا بنویسم 

 

میتونی تو اینیستا هم با من همراه باشی 

Rezashiri.9 

 

 

​​​​​​